...
Thursday, July 26, 2012
هنوز گریه نکرده ام، هنوز کامل امیدم را از دست نداده ام...
می ترسم که همین روزها، بغضم بترکد در عزای مرد نقاش.
Sunday, July 15, 2012
آقای بجنوردی، خبرنگار واحد مرکزی خبر که در بیروت مستقرید، خواستم از شما تشکر کنم.
وقتی که گوینده ی اخبار ساعت دوی بعد از ظهر خبر از انفجارهای زمینی و هوایی در لبنان می دهد و ما همان طور که غذا می خوریم سعی می کنیم از یادمان برود که مردم نوار غزه که از دو سالگی با اسمش بزرگ شدیم حداکثر روزی یک وعده غذا می خورند، به جز آتش خانه هایی که دارند می سوزند برای روشن کردن دور و برشان شمع دارند و منابع آب شهر هم در حال اتمام است، و ما در جایی که در قیاس با بزرگی این دنیا خیلی هم دور نیست اندازه ی گاو می خوریم، بعد لم می دهیم روی تخت و صدای ضبط را زیاد می کنیم تا اما شاپلین بخواند، شما هستید.
روی صفحه ی تلویزیون ظاهر می شوید و بی توجه به مردمی که پشت سرتان دارند سلانه سلانه می دوند و آسمانی که از دود و غبار خاکستری شده رو به دوربین بر طبل جنگ می کوبید و از روحیه ی مقاوم امت حزب الله حرف می زنید و به روی خودتان نمی آورید که یک ملت چه قدر باید درمانده و بی پناه باشد که از آسمانی که روز و شب و بر سرش آتش می بارد فرار نکند، که آسمان مردم لبنان همه جا همین رنگ است.
ممنون که از ما وقیح ترید.