...
Saturday, May 05, 2012
مشق خوشنویسی به نظرم همان قدر که ورز دادن مچ و انگشت های دست است، پروریدن روح هم باید باشد، که بتوانی ساعت ها فارغ از دنیا گوشه ای مشق کنی برای شکیل تر کردن انحنای شکم لام و نازک تر کردن کمرگاه دالت. حوصله به خرج دادن و ریاضت کشیدن و به چیزی جز کمال راضی نشدن چیزی می طلبد که به جز استغنا لغت دیگری برایش بلد نیستم. یاقوت مستعصمی و میرزا محمدرضای کلهر را می¬ گویند که بی بهره نبوده اند از این استغنا، و در عین فروتنی قدر هنر می دانسته اند و ارزان نمی فروختند حاصل رنج و عیش توامان دست را. و میرعماد که استاد کلّش خوانده اند، لابد در این درجه هم به استادی رسیده بوده.
خط میرعماد را گفته اند که با طلای هم وزنش مبادله می شده، و خودش کم ثروت نیندوخته بوده در اصفهان و من نگرانم که مبادا استاد خطاط، به طمع مال یا از سر تحقیر کسانی که هنرش را با زر در یک ترازو می گذاشتند از هنرش کم مایه گذاشته باشد در توقیعاتِ به سفارش نوشته شده ی حالا از میان رفته. نگران شأن استادیِ استادم که مبادا از یاد برده باشد صاحب خط خود اوست، نه امیرزاده ای نو دولت.
میرعماد باشی و بر سر مقامت در کتابخانه ی شاهی کینه ی شاه به دل بگیری؟ یا علی رضای عباسی ای باشی که ثلث نویسی گوشواره های مسجد شاهت هوش از سر ببرد و روح را سبک کند بعد از چارصد سال، و نقل باشد که حقد و حسدت عاقبت جان رقیب را گرفت؟
مانده ام که چطور این دو تصویر را با هم پیوند بزنم. کاش از زندگی این دو مرد بیش تر می دانستیم.

پ. ن. این نثر مال من نیست، نمی دانم از کجا آمده، هر چه کردم نتوانستم برش گردانم به زبان هر روزم.